کتاب «کفش‌باز» شامل خاطرات «فیل نایت»، بنیان‌گذار نایکی و ترجمه‌ی «شورش بشیری» است. کتاب حاضر بهترین کتاب مدیریتی سال ۲۰۱۶ به انتخاب آمازون و بهترین کتاب ۲۰۱۶ به انتخاب بیل گیتس و وارن بافت است. در توضیحات پشت جلد آمده است: «فارغ از اینکه چه کسب‌وکاری داشته باشید یا اینکه در چه رشته‌ای درس خوانده باشید، این کتاب داستان رسیدن به خواسته‌ها و آرزوهاست، راهنمای از هیچ به همه چیز رسیدن، راهنمای گوش‌دادن به صدای قلب و دویدن دنبال آرزوهاست، داستان شکست‌خوردن و برگشتن از عمق تاریکی شکست، داستان هدرندادن استعداد. این کتاب نه‌تنها راهنمایی برای اهالی کسب‌وکار و مدیریت است، بلکه برای هر خواننده‌ای که به خود و آرزوهایش ایمان دارد خواندنی است؛ زندگی‌نامه‌ای که جنگیدن و دست‌نکشیدن را به ما می‌آموزد» در قسمتی از کتاب می‌خوانیم: «کناری نشستن و کاری‌نکردن و ترازنامه را بالابردن، برای من معنایی نداشت. بله، این کاری محتاطانه و سنجیده و عاقلانه بود؛ اما کنار جاده پر بود از کارآفرین‌های محتاط و عاقل و سنجیده که از بین رفته بودند. من می‌خواستم با تمام قدرت پایم را روی پدال گاز فشار بدهم.» این کتاب را نشر «میلکان» منتشر کرده است.

بخش هایی از متن کتاب کفش باز:

با خودم گفتم کاملا درسته. اعتماد به نفس. هر آدمی بیش از دارایی خالص و نقدینگی، به اعتماد به نفس نیاز دارد. آرزو کردم که ای کاش اعتماد به نفسم بیشتر بود. کاش می شد مقداری از آن قرض گرفت. اما اعتماد به نفس مثل پول بود. باید کمی داشته باشی تا بتوانی کمی دیگر بگیری، و سایر افراد میلی به دادنش ندارند.

گفت: “امروز صبح کله سحر، جانسون زنگ زد. مثل اینکه دیشب بین خواب و رویا این اسم جدید براش الهام شده.”
چشم هایم را در کاسه چرخاندم و گفتم: “بین خواب و رویا؟”
وودل گفت: “اون کاملا جدی بود.”
“اون همیشه جدیه.”
وودل گفت: “جانسون گفت که نصف شب از خواب بیدار شده و صاف روی تختش نشسته و این اسم رو پیش روی خودش دیده.”
خودم را بغل کردم و گفتم: “حالا این اسم چی هست؟”
“نایکی.”
“ها؟”
“نایکی.”
“هجی اش کن.”
“ن-ا-ی-ک-ی.”
آن را روی کاغذ یادداشتی که جلویم بود نوشتم.

بهتر از همه این ها این که او رقیبی سرسخت بود. در دوران بچگی، من و هوسر در حیاط پشتی خانه شان مسابقات طولانی و نفس گیر بدمینتون می دادیم. تابستان یکی از آن سال ها دقیقا ۱۱۶ دور بازی کردیم. چرا ۱۱۶ دور؟ برای این که هوسر ۱۱۵ بار متوالی مرا شکست داد و من تا زمانی که ببرم دست از بازی نکشیدم.

با خودم گفتم که ترس از شکست هیچ وقت نقطه ضعف ما نبوده است. نه به این خاطر که همگی فکر کنیم که شکست نمی خوریم؛ در واقع انتظار هر نوع شکستی را داشتیم. اما باور داشتیم که هربار شکست بخوریم می توانیم خیلی سریع سرپا شویم، از آن درس بگیریم و به نحو احسن انجامش دهیم.

زمانی که پول مان از پارو بالا رفت همه ی ما را تحت تاثیر قرار داد. البته نه خیلی زیاد و نه برای مدت زمان طولانی، چرا که هیچ یک از ما کشته مرده پول نبود. اما این طبیعت پول است. چه پول داشته باشی و چه نداشته باشی، چه آن را بخواهی و چه نخواهی، چه دوستش داشته باشی و چه نداشته باشی، سعی می کند روزهایت را تعریف کند. وظیفه ما به عنوان انسان این است که اجازه چنین چیزی را ندهیم.

 

در پشت جلد کتاب هم نظر نویسنده های مختلفی آمده است:

لیزا جنوا، نویسنده پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز با نام های هنوز آلیس و درون اُ برینز می گوید:

کفش باز روایتی از سفر یک قهرمان بی نظیر است؛ حکایتی حماسی از ایمان، عزم راسخ، تعالی، شکست، پیروزی، عشق و دانشی ارزشمند. پیدایش نایکی چیزی کمتر از یک معجزه نیست. من خواندن کتاب را با حالتی حیرت زده و متاثر تمام کردم و به خاطر تمام تجربه هایی که فرا گرفتم بسیار قدردان بودم.

در قسمتی از نطر مایکل اسپنس، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل هم آمده است:

داستانی الهام بخش برای تمام کسانی که رویای غیرمعمول در سر می پرورانند.

 

دانلود